کد مطلب:106562 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

خطبه 177-در صفات خداوند











[صفحه 674]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: امام (ع) این خطبه را پس از كشته شدن عثمان، و در آغاز خلافت خود ایراد فرموده است. دخله: به كسر و ضم اول، باطن هر چیزی است، معتام: انتخاب شده، عقائل الشی: بهترین هر چیز، اشراط الهدی: نشانه های هدایت، غربیب: سیاه، مخلد: تسلیم كننده، (هیچ كاری، او (خداوند) را از كار دیگر باز نمی دارد، و زمان در او دگرگونی پدید نمی آورد، و مكانی او را در برنمی گیرد، و هیچ زبانی یارای توصیف او را ندارد، شماره قطرات آبها، و ستارگان آسمان و آنچه باد در هوا پراكنده می كند، و حركات مورچگان بر سنگهای سخت، و قرارگاه مورچه های ریز در شبهای تار، هیچ كدام بر او پنهان نیست، جای فرو افتادن برگها و نگاه چشمها را می داند. گواه می دهم كه جز الله خدایی نیست، نه همتایی دارد و نه شكی در هستی اوست، و نه در دین و آفریدگاری او انكاری است، این گواهی كسی است كه نیت او راست، و درونش پاك و یقینش ناب و میزان عملش سنگین است، نیز گواهی می دهم كه محمد (ص) بنده و پیامبر اوست، او را از میان آفریدگان خود برگزیده، و برای بیان حقایق دین خویش اختیار كرده، و به بخششهای گرانقدرش مخصوص داشته، و برای رساندن

رسالتهای كریمانه اش انتخاب فرموده است، به وسیله اوست كه نشانه های هدایت آشكار شده و تاریكی نادانی و گمراهی برطرف گشته است. این خطبه را با اشاره به مسائلی از توحید و خداشناسی به شرح زیر آغاز فرموده است: 1- لا یشغله شان عن شان: هیچ كاری او را از كار دیگر باز نمی دارد زیرا باز ماندن از كاری یا به سبب نقص قدرت و یا نارسایی دانش است، در حالی كه علم و قدرت حق تعالی بر همه چیز احاطه دارد، در این صورت هیچ مقدور و معلومی او را از مقدور و معلوم دیگر باز نمی دارد، این دو مساله در كتابهای كلام و حكمت به تفصیل توضیح داده شده است. 2- لا یغیره زمان: گذشت روزگار در او دگرگونی پدید نمی آورد، زیرا او آفریننده زمان و منزه از آن است كه این پدیده بر او عارض گردد، از این رو دگرگونی و تغییر به ساحت مقدس او راه ندارد، دیگر این كه خداوند متعال واجب الوجود است، و هر چیزی كه در ذات یا صفات دستخوش دگرگونی شود واجب الوجود نیست، بنابراین (آن كه تغیر نپذیرد تویی). 3- و لا یحویه مكان: هیچ جایی او را در برنمی گیرد، زیرا خداوند متعال مبرا از جسمیت و لوازم آن است، و هر چه جسم نباشد بی نیاز از مكان است، نتیجه این است كه باری تعالی منزه از مكان

و لوا حق آن است. 4- و لا یصفه لسان: یعنی هیچ زبانی نمی تواند خدا را آن چنان كه هست توصیف كند، زیرا خداوند از هرگونه تركیب منزه است، و در نتیجه عقل نمی تواند چگونگی او را درك كند چه رسد به زبان كه ترجمان عقل است. 5- و لا یعزب عنه عدد قطر الماء... تا الاحداق. این گفتار اشاره است به علم خداوند كه به همه امور كلی و جزیی احاطه دارد، و این موضوعی مهم و شگرف است كه خردها از آن در حیرتند، و ما در كتاب مختصر خود به نام (القواعد الالهیه) بدان اشاره كرده ایم. امام (ع) پس از تنزیه باری تعالی به كلمه توحید شهادت می دهد و بر وحدانیت او به داشتن صفاتی كه برای خداوند بر شمرده و به شرح زیر است گواهی داده است. اول- غیر معدول به است یعنی: همتا و مانندی ندارد. دوم- و لا مشكوك فیه: در وجود و هستی او هیچ گونه شك و ریبی نیست، زیرا شك، با اقرار به وحدانیت او منافات دارد. سوم- و لا مكفور دینه: زیا انكار دین خدا متضمن نقصان در شناخت اوست، پس اعتراف به دین، نشانه كمال معرفت، و تمامیت شهادت بر وحدانیت اوست. چهارم- و لا مجحود تكوینه یعنی: در این كه او موجودات را آفریده و پروردگار آنهاست انكاری نیست. سپس به دنبال ذكر كلمه توحید و توصیف و

حدانیت او، حال گوینده این شهادت را در هنگام ادای آن بیان می كند كه او را در این گواهی نیتش صادق است یعنی اعتقادش قطعی است، و درونش پاكیزه است یعنی پاك از ریا و نفاق است، و یقین او درباره وجود پروردگار جهان و یگانگی او از هرگونه شك و شبهه صافی و خالص است، و با ادای این شهادت و ایفای حقوق آن كه انجام دادن كارهای شایسته است وزنه اعمال او سنگین است. پس از این به ذكر جز دیگر شهادتین كه گواهی بر حقانیت رسالت پیامبر اكرم (ص) است می پردازد، و اوصافی به شرح زیر برای آن حضرت بیان می كند: 1- او پسندیده و برگزیده خداوند از میان خلایق است، این سخن به تكریم و گرامی داشت پیامبر اكرم (ص) برگشت دارد، به سبب این كه وجود مقدس او را شایسته و آماده پذیرش انوار رسالت حق و تحمل بار نبوت شمرده است. 2- المعتام لشرح حقائقه یعنی: برای روشن ساختن حقایق الهی كه بر مردم پوشیده است و بیان احكام شرح خود او را انتخاب كرده است. 3- المختص بعقائل كراماته یعنی: او به كرامات و عطایای نفیس و گرانقدر اختصاص یافته كه عبارت از كمالات نفسانی و علوم و مكارم اخلاق است تا به وسیله نفوس ناقص را كامل گرداند و درماندگان طریق معرفت را به مقصد برساند. 4- و ا

لمصطفی لكرائم رسالاته یعنی: او برگزیده شده تا رسالتهای كریمانه خداوند را به مردم ابلاغ فرماید، این كه رسالت به صورت جمع آمده و رسالتها گفته شده از نظر تعدد اوامری است كه از جانب خداوند بر او نازل شده، بدیهی است هر دستوری كه به او داده شده تا به مردم ابلاغ كند رسالتی گرامی و پیامی ارزشمند بوده است. 5- الموضحه به اشراط الهدی: منظور از اشراط یا نشانه های هدایت، قانونهای شریعت و دلایل كتاب و سنت است. 6- المجلوبه غربیب العمی: واژه غربیب برای شدت تاریكی جهل، و واژه جلا را برای از میان رفتن این تاریكی بر اثر تابش انوار نبوت، استعاره آورده است.

[صفحه 675]

لا تنفس: بخل نمی ورزد، غض: تر و تازه، ای مردم! دنیا كسی را كه آرزومند آن شده و به آن دل بسته می فریبد، و به كسی كه شیفته اش گشته در دادن وعده های دروغین بخل نمی ورزد، و بر كسی كه بر آن دست یافته چیره می گردد، سوگند به خدا فراخی نعمت و خوشی زندگی از هیچ قومی گرفته نشد مگر به سبب گناهانی كه مرتكب شدند زیرا خداوند بر بندگان ستمكار نیست، و اگر مردم هنگامی كه بلاها بر آنها فرود می آید و نعمتها از آنها برداشته می شود با نیاتی پاك و دلهایی مشتاق به درگاه پروردگار خود پناه برند آنچه از دستشان رفته به آنها باز می گرداند و هرگونه تباهی را برای آنها اصلاح می كند، و من بر شما بیم دارم كه دچار فترت جاهلیت و غرور شده باشید، كارهایی واقع شده كه گذشته و شما به آنها گرایش داشته اید و از نظر من در این كار ستوده نبوده اید، بی شك اگر شیوه دیرین به شما باز گردد از سعادتمندان خواهید بود. تكلیف من جز سعی و كوشش نیست و اگر می خواستم بگویم می گفتم كه خداوند گذشته را بر شما ببخشاید. پس از این مردم را مخاطب قرار داده، آنان را به زشتیها و عیبهای دنیا آگاه می كند، از جمله این كه روزگار آرزومندان و شیفتگان خود را كه دل ب

ه آن خوش داشته و بر آن اعتماد كرده اند می فریبد، زیرا كسی كه به دنیا دل بسته و آرزوهایی را در سر می پروراند پیوسته درباره آنچه در اندیشه دارد نشانه هایی خیالی و دلایل موهومی به ذهن او می رسد و می پندارد كه خواستهای او قابل حصول و ثمربخش است و همین پندار موجب درازی آرزوهای او می گردد، اما گاهی پیش از آن كه به این آرزوها برسد نابود می شود. و گاهی هم پس از تحمل رنجهای دراز پوچی و بطلان این دلائل و خیالات بر او آشكار می گردد. یكی دیگر از زشتیهای دنیا این است كه هر كس در راه رسیدن به آن بكوشد و آن را دوست بدارد، دنیا درباره او بخل نمی ورزد، و راه رسیدن او را به سر منزل نابودی آسان می گرداند، و وی را هدف تیر مصیبتهای شگرف و نابهنگام قرار می دهد. دیگر این كه هر كس به دنیا دست یابد، دنیا بر او چیره می شود، یعنی هر كس در این جهان سلطنت و قدرتی پیدا كند دنیا بزودی بر او غلبه یافته به هلاكتش می رساند. صفات مذكور از قبیل این كه دنیا آرزومندان خود را می فریبد، و هر جا غلبه یابند بر آنها چیره می شود و بر دوستان خود رحم نمی كند كه همه از شوون دشمنی حیله گر است، استعاره اند، وجه مناسبت این است كه زندگی دنیا و شیفتگی و دلبست

گی به آن، و دولت و قوت یافتن در آن همگی مستلزم نابودی در دنیا و آخرت است همچنان كه فریفته شدن به دشمن مكاری كه دوستی هیچ كس را در دل ندارد و بر كسی اعتماد نمی كند موجب هلاكت و نابودی است. سپس تذكر می دهد كه شكر منعم واجب است، و باید از قصور خود در سپاس نعمتهای خداوند به او پناه برد، و سوگند یاد می كند كه نعمت از مردم گرفته نمی شود جز به سبب گناهانی كه مرتكب می شوند، و این سخن اشاره است به این كه گناه، موجب زوال نعمت و نزول عذاب و انتقام خداوند است،: زیرا اگر مردمی با وجود ارتكاب گناه، مستحق افاضه نعمت و بخشش باشند، سلب و منع نعمت از این مردم كه شایستگی و آمادگی آن را دارند عین ظلم است، و این از خداوند كه فیاض مطلق است محال است، چنان كه فرموده است: (و ما ربك بظلام للعلبید) و نیز اشاره به همین معنا دارد آیه شریفه: (ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم) یعنی خداوند آنچه را به قومی داده دگرگون نمی كند مگر آن گاه كه در نتیجه به جا آوردن گناه استعداد دگرگونی پیدا كنند. فرموده است: و لو ان الناس... تا كل فاسد. این سخنان گویای این است كه با نیت راست و قلب مشتاق به خدا پناه بردن، و از هر چه جز اوست گسستن، ان

سان را آماده می كند كه خداوند خواستهای او را برآورد، خواه این كه مطلوب او برگشت نعمت از دست رفته و یا درخواست نعمتهایی تازه باشد و یا خواهان این باشد كه سختی و بدبختی از او دور شود، و یا بخواهد اینها بر دشمنش فرود آید، مراد از رد شارد برگشت نعمت از دست رفته، و منظور از اصلاح فاسد، به صلاح آوردن سایر احوال است. فرموده است: و انی لاخشی علیكم ان تكونوا فی فتره. واژه فترت (دوران) كنایه از وضع جاهلیت است و مجازا نام ظرف به مظروف داده شده است یعنی بیم دارم در تعصبات نادرستی كه دارید و برخاسته از هوا و هوسهای گوناگون است احوال دوران جاهلیت را داشته باشید. فرموده است: و قد كانت امور... تا محمودین. طایفه امامیه گفته اند: منظور از اموری كه مردم بدان رغبت كردند مقدم داشتن خلفای پیشین بر آن حضرت است، دیگران گفته اند: مراد تمایلات و اقدامات آنان در قبال آن حضرت است كه به هنگام تشكیل شورا عثمان را بر او مقدم داشته و به خلافت برگزیدند، و گفتارها و كارهایی كه در این شورا جریان یافت. فرموده است: و لئن رد علیكم امركم. یعنی: اگر صلاح حال و روش درستی كه در زمان پیامبر خدا (ص) داشتید به شما باز گردد بی شك نزد خداوند از سعادتمندا

ن و در دنیا از نیكبختان خواهد بود، و ما علی الا الجهد یعنی: بر من جز این نیست كه در بازگردانیدن آن احوال و دگرگونی اوضاع كنونی كوشش كنم. فرموده است: و لو اشا ان اقول لقلت. از این گفتار چنین دانسته می شود كه اگر آن حضرت در این باره سخن گفته بود، مقتضای سخنش این بود كه بگوید: كسانی كه بروی پیشی گرفتند بر او ستم كردند، و در این عمل مرتكب خطا شدند، و معایبی از آنها ذكر كند كه از نظر آن حضرت مقتضی وجوب تاخر آنها از اوست، و در واقع این كه می فرماید: اگر بخواهم بگویم می گفتم، این تتمه در درون این گفتار است كه: نمی گویم و نخواسته ام بگویم. فرموده است: عفا الله عما سلف. این عبارت قرآنی اشاره به گذشت و بردباری آن حضرت درباره آنهاست نسبت به آنچه پیش از این انجام داده اند، عادت بر این است هنگامی كه كسی قصد چشم پوشی از گناه دیگری دارد چنین كلماتی را بر زبان می آورد، و بهترین عبارات در این مورد الفاظ قرآن است كه آن بزگوار همان را بر زبان جاری ساخته اند. و توفیق از خداوند است.


صفحه 674، 675.